English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (4970 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to in sight into something U چشم خرد در چیزی باز کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
write U سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
writes U سوخت شده محسوب کردن شرح چیزی را نوشتن
outline U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlined U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlines U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
outlining U مختصر یا خلاصه چیزی را تهیه کردن
importation U عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
replace U چیزی را تعویض کردن
replaced U چیزی را تعویض کردن
replaces U چیزی را تعویض کردن
replacing U چیزی را تعویض کردن
organisations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organization U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organizations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
mean U مشخص کردن چیزی
meaner U مشخص کردن چیزی
meanest U مشخص کردن چیزی
correct U پاک کردن خطا از چیزی
correcting U پاک کردن خطا از چیزی
corrects U پاک کردن خطا از چیزی
substitution U جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
interchange U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging U جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
accost U در امتداد چیزی حرکت کردن
accosted U در امتداد چیزی حرکت کردن
accosting U در امتداد چیزی حرکت کردن
accosts U در امتداد چیزی حرکت کردن
discard U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarded U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
timed U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
times U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
preparation U آماده کردن چیزی
preparations U آماده کردن چیزی
miss U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
missed U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
misses U از دست دادن احساس فقدان چیزی راکردن گم کردن
pilot U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots U اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
reference U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references U توجه کردن یا کار کردن با چیزی
locate U جای چیزی را معین کردن
locate U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
located U جای چیزی را معین کردن
located U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates U جای چیزی را معین کردن
locates U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating U جای چیزی را معین کردن
locating U جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
unwind U کوک چیزی راباز کردن
unwinding U کوک چیزی راباز کردن
unwinds U کوک چیزی راباز کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
wetting U مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
flavoring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavorings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings U چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control U اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controlling U اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
controls U اطمینان از بررسی و آزمایش کردن چیزی
fill U پر کردن چیزی
fills U پر کردن چیزی
clean U تمیز کردن چیزی
cleaned U تمیز کردن چیزی
cleanest U تمیز کردن چیزی
cleans U تمیز کردن چیزی
skew U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skews U میزان کردن چیزی به صورت نادرست
refer U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
referred U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers U توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
jam U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jammed U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams U توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
extension U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions U طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
delay U خیری ایجاد کردن در چیزی
delaying U خیری ایجاد کردن در چیزی
delays U خیری ایجاد کردن در چیزی
deduct U کم کردن چیزی از کل
deducted U کم کردن چیزی از کل
deducting U کم کردن چیزی از کل
deducts U کم کردن چیزی از کل
Other Matches
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
to portray somebody [something] U نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
lay hands upon something U جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to regard something as something U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to see something as something [ to construe something to be something] U چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] U کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something U هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectified U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> U به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies U درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
to give up [to waste] something U ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> U دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to mind somebody [something] U اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes U می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
lyophilization U خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
to prescribe something [legal provision] U چیزی را تعیین کردن [تجویز کردن] [ماده قانونی] [حقوق]
prejudges U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudged U تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
to pirate something U چیزی را غیر قانونی چاپ کردن [دو نسخه ای کردن]
fraise U نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to pull off something [contract, job etc.] U چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
set loose <idiom> U رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
premeditate U قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
cession U صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
quantify U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies U محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to throw light upon U روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
denounced U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce U علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
minds U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
brief U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
mind U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefest U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefed U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing U چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
briefer U خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minding U فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
beck U باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
defrosts U یخ چیزی را اب کردن
defrost U یخ چیزی را اب کردن
to cut something U چیزی را کم کردن
to cut back [on] something U چیزی را کم کردن
to cut down [on] something U چیزی را کم کردن
make do with something U با چیزی تا کردن
make something do U با چیزی تا کردن
to reason out something U چیزی را حل کردن
to smell at something U چیزی را بو کردن
to throw something overboard U چیزی را ول کردن
defrosting U یخ چیزی را اب کردن
defrosted U یخ چیزی را اب کردن
to work out something U چیزی را حل کردن
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to r. at something U از چیزی ناله کردن
to chop something off U قطع کردن چیزی
pass on <idiom> U رد کردن چیزی که دیگر
to lop something off U قطع کردن چیزی
palletize U چیزی را حمل کردن
to make something U چیزی را درست کردن
to atone for something U جبران کردن چیزی
to demonstrate against something U بر ضد چیزی تظاهرات کردن
to ensure something U تضمین کردن [چیزی]
to make something clear U چیزی را روشن کردن
to make amends for something U جبران کردن چیزی
to ensure something U تامین کردن [چیزی]
to ensure something U مراقبت کردن در [چیزی]
to mull over something U بازاندیشی کردن چیزی
to refuse somebody something U چیزی را از کسی رد کردن
to avoid something U دوری کردن از [چیزی]
to book something U چیزی را رزرو کردن
to endeavor after anything در پی چیزی کوشش کردن
to agree on something U موافقت کردن با چیزی
to agree on something U سازش کردن با چیزی
to deny somebody something U چیزی را از کسی رد کردن
to think over something U بازاندیشی کردن چیزی
speak out <idiom> U دفاع کردن از چیزی
evaluating U چیزی رامعین کردن
to fall across anything به چیزی تصادف کردن
evaluates U چیزی رامعین کردن
to make r. after something U چیزی را جستجو کردن
evaluated U چیزی رامعین کردن
to obtain something U کسب کردن چیزی
to reason out something U چیزی رامعین کردن
to touch something U لمس کردن چیزی
to work out something U حل چیزی را پیدا کردن
steals U بلند کردن چیزی
steal U بلند کردن چیزی
try (something) out <idiom> U امتحان کردن(چیزی)
to obtain something U فراهم کردن چیزی
evaluate U چیزی رامعین کردن
make a provision U شرط کردن چیزی
to strain after anything در پی چیزی تقلا کردن
demystified U سر چیزی را برطرف کردن
lay hands on something U چیزی راتصرف کردن
demystifies U سر چیزی را برطرف کردن
lay hands upon something U چیزی راتایید کردن
demystify U سر چیزی را برطرف کردن
lay down the condition U شرط کردن چیزی
to throw something overboard U چیزی را ترک کردن
endowing U چیزی راوقف کردن
hurtling U با چیزی تصادف کردن
demystifying U سر چیزی را برطرف کردن
unmask U چیزی رااشکار کردن
to confine something to something U چیزی را محصور کردن
unmasked U چیزی رااشکار کردن
endow U چیزی راوقف کردن
simplifying U ساده تر کردن چیزی
unmasks U چیزی رااشکار کردن
unmasking U چیزی رااشکار کردن
to restrict something U چیزی را محصور کردن
hurtles U با چیزی تصادف کردن
endows U چیزی راوقف کردن
to point to something U به چیزی متوجه کردن
to point to something U به چیزی اشاره کردن
to lay stress on something U چیزی راتاکید کردن
to take exception to anything U به چیزی اعتراض کردن
to give credence to something U به چیزی اعتقاد کردن
to put [place] credence in something U به چیزی باور کردن
hurtle U با چیزی تصادف کردن
hurtled U با چیزی تصادف کردن
to give credence to something U به چیزی باور کردن
to put [place] credence in something U به چیزی اعتقاد کردن
to protest against something U به چیزی اعتراض کردن
to live through something U چیزی را تحمل کردن
to fuck something up U زیرورو کردن چیزی
assume U چیزی را فرض کردن
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
premise U چیزی را فرض کردن
presume U چیزی را فرض کردن
fill up U کاملاگ پر کردن چیزی
To spit at someone (something). U بکسی (چیزی ) تف کردن
craving [for something] U هوس [چیزی را] کردن
hunger [for something] U هوس [چیزی را] کردن
To give the meaning of something . to interpret something . U چیزی را معنی کردن
to bring something U فراهم کردن چیزی
to get [hold of] something U فراهم کردن چیزی
to sweeten something U چیزی را شیرین کردن
to take apart something U چیزی را از هم باز کردن
To give up (overlook)something. U از چیزی صرفنظر کردن
to tip something [British E] U ته نشین کردن چیزی
to take apart something U چیزی را از هم جدا کردن
To devour something . U چیزی را یک لقمه کردن
to botch things up U زیرورو کردن چیزی
to muck up something U زیرورو کردن چیزی
to cock something up U زیرورو کردن چیزی
to screw something up U زیرورو کردن چیزی
to screw the pooch U زیرورو کردن چیزی
to limit something U چیزی را محصور کردن
simplify U ساده تر کردن چیزی
simplifies U ساده تر کردن چیزی
to mess something up U زیرورو کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
quantize U با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to touch somebody [something] U کسی [چیزی] را لمس کردن
to stay away from something U اجتناب کردن از چیزی یا جایی
to borrow something [from somebody] U چیزی را قرض کردن [از کسی]
totake parts in something U در چیزی شرکت یادخالت کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1چیزی که عوض داره گله نداره
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1confinement factor
1She ferreted in her handbag and found nothing.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com